*جهت خوندن بیوگرافی شخصیت جدید کلیک کنید*

 

(عمارت مانوبان)
نینگ نینگ:کجا میری؟
کارینا:معموریت
نینگ نینگ همونطور که با نگاهش کارینا رو که درحال جمع اوری یه سری وسایل و ریختنشون توی کوله پشتیش بود دنبال میکرد به میزش تکیه داد
_ کی بر میگردی؟
کارینا خشاب کلتشو چک کرد
_ نمیدونم
کلتو زیر لباسش جاسازی کرد،نینگ نینگ جلو رفت و از پشت بغلش کرد. سرشو به کمرش چسبوند و نفس عمیقی کشید
_ دلم برات تنگ میشه
کارینا دستاشو روی دستایی که دور کمرش حلقه بودن گذاشت
_ سعی میکنم زود تمومش کنم
نینگ نینگ پوزخندی زد و ازش جدا شد
_ اره زودتر بکششون
کارینا که جوابی در مقابلش نداشت کوله پشتیشو برداشت
_ زود بر میگردم
و بدون اینکه منتظر جوابی باشه از اتاق بیرون رفت.
با دیدن سوآ توی راهرو سرعتشو یواشتر کرد. سوآ به سمتش اومد و با هم هم قدم شدن
_ دیر کردی
با دیدن سکوت کارینا ادامه داد
_ بازم اون هرزه ی کوچولو بهت چسبیده بود؟
با برخورد محکم پشتش به دیوار و اسیر شدن گلوش توی دستای قوی کارینا نفسش بند اومد. کارینا فشار دستشو بیشتر کرد و بهش نزدیک شد
_ یه بار دیگه اون دهنتو باز کن و درمورد نینگ نینگ صحبت کن تا خودم برات بدوزمش
گلوشو ول کرد و به راهش ادامه داد. سوآ دستشو روی گلوش گذاشت و هوا رو بلعید،درحالی که درست نمیتونست نفس بکشه پوزخندی زد و زیر لب گفت
_ مثل همیشه خیلی قویه
(شب)
لوکاس:بشین
نینگ نینگ با چشمای گشاد شده بهش زل زد
_ ولی شما به من درموردش چیزی نگفته بودین
_ الان گفتم پس بشین
دستشو روی شونش گذاشت و مجبورش کرد بشینه. نینگ نینگ به کامپیوترای جلوش خیره شد
_ باید چیکار کنم؟
_ مراقب سوآ و کارینا باش و راهنمایی شون کن مثل همیشه
نینگ نینگ سرشو به معنی باشه تکون داد. لوکاس هم بدون حرف اتاقو ترک کرد.
با شنیدن صدای کارینا گوشش تیز شد
"یِری اونجایی؟"

نینگ نینگ سریع گوشی رو روی گوشش گذاشت و میکروفونشو جلوی دهنش تنظیم کرد
_ صداتو دارم کارینا
صدای متعجب کارینا توی گوشش پیچید
"نینگ نینگ؟تو اونجا چیکار میکنی؟"
صدای پوزخند سوآ توی گوشش اکو شد
"اوووو میبینم که رفیقتم باهامونه"
"خفه شو"
_ نمیدونم قضیه چیه ولی من به جای یری اینجام
کارینا دستاشو توی موهاش فرو کرد و با مشتش به دیوار ضربه ای زد
_ لعنت
سوآ:خیلی خب بابا اروم باش حالا
صدای نینگ نینگ تو گوشش پیچید
"کارینا قضیه چیه؟"
_ هیچی تو فقط روی کارت تمرکز کن.
به سوآ نگاه کرد
_ تو از چپ برو من از راست میرم
برای هم سری تکون دادن و کارینا از ساختمونی که سمت راستشون بود و سوآ از ساختمون سمت چپ به کمک پله های اضطراری بیرون بالا رفتن.
روی پشت بوم ایستادن و با سر به هم اشاره کردن. هر دو عقب رفتن و بعد به سرعت شروع به دویدن کردن و قبل از اینکه از پشت بوم پرت بشن پریدن روی ساختمون رو به رویی. کارینا با اشاره ی دست به سوآ گفت که از غرب بره و خودشم به سمت شرق حرکت کرد و هردو از دری که سمت خودشون بود اروم وارد ساختمون شدن.
کارینا کلتشو اماده کرد و ماشه شو کشید و وقتی که مطمعن شد کسی نیست توی راهرو شروع به حرکت کرد
نینگ نینگ:کِی حرکت نکن یکی از راهروی سمت چپ داره میاد
کارینا خودشو عقب کشید و توی چارچوب در یکی از اتاقا پنهون شد
نینگ نینگ:کِی برو طبقه ی چهاردهم ازمایشگاه اِی،اس برو طبقه ی هفدهم ازمایشگاه بی
سوآ،کارینا:دریافت شد
هر دو به سمت طبقه ی مورد نظر حرکت کردن
کارینا:کسی توی ازمایشگاهه؟
نینگ نینگ:سه نفر توی ازمایشگاهن و یه نگهبانم جلوی دره
_ میتونی دوربینشو از کار بندازی
نینگ نینگ پوزخندی زد
_ قبلا دوربینای کل ساختمونو از کار انداختم،همشون ویدیوی چندساعت پیشو تکرار میکنن
کارینا لبخندی روی لبش نشست،بی شک نینگ نینگ باهوش ترین فردی بود که توی کل زندگیش دیده بود
نینگ نینگ:کی و اس الان اژیر رو فعال میکنم فقط ده دقیقه وقت دارین کل ازمایشگاهو بگردین و بیرون بیاید پس عجله کنید
سوآ،کارینا:اوکی
_ یک دو سه
با کلیک روی دکمه ی اینتر اژیر خطر اتش سوزی ساختمون فعال شد. کارینا و سوآ با استفاده از لباس مخصوصشون به سقف چسبیدن و به محض خالی شدن ازمایشگاه هر دو وارد شدن.
کارینا با عجله مشغول گشتن اتاق شد. توی کشوها،کمدها،یخچال های مخصوص و.... اما هیچی نبود. دستشو روی گوشی کوچیک توی گوشش گذاشت
کارنیا:سوآ تو چیزی پیدا کردی؟
سوآ پرونده ی رو به روشو برداشت و به نوشته و عکسش خیره شد "آساهی،سازنده ی ال اف"
پوزخندی زد
_ فکر کنم یه چیز بهتر پیدا کردم
نینگ نینگ:سریع خارج بشید فقط سه دقیقه وقت دارید
کارینا غرید:به نفعته که یه چیز بدردبخور پیدا کرده باشی
هر دو به سمت خروجی دویدن
سوآ:مطمعن باش از هیچی تو بهتره
نینگ نینگ:یه کوچه دقیقا سمت راست ساختمونه که خالیه سریع واردش بشید
کارینا به سمت لبه ی پشت بوم پرید اما دقیقا لحظه ی پریدن یه نفر پشت لباسشو گرفت و کشید
با برخورد محکمش به زمین صدای مهره ی های کمرش رو شنید. سریع چرخید و به دختری که سر تا پا مشکی پوشیده بود و صورتشو پوشونده بود نگاه کرد
با حمله ی دختر سریع بلند شد و از خودش دفاع کرد
دختر: گمونم تو یه چیزی داری که مال منه
کارنیا پوزخندی زد
_ عه جدی؟پس بیا بگیرش
دوباره به هم حمله کردن
سوآ:کارینا اونجا چه خبره؟
نینگ نینگ:کارینا دو دقیقه ی دیگه دوربینا برمیگردن باید هرجه زودتر ازونجا بری
کارینا به دختر سیاه پوش حمله کرد و دقیقا وقتی که دختر کارینا رو زمین زد و فکر کرد برنده شده کارینا چاقوشو از جیب شلوارش بیرون کشید و توی پهلوی دختر فرو کرد
_ متاسفم
چاقو رو دراورد و سریع بلند شد و به سمت لبه ی پشت بوم دوید و پرید
دختر روی زمین افتاد و دستشو روی پهلوش گذاشت. ماسکشو پایین کشید و به محلی که کارینا ازش پایین پریده بود نگاه کرد
_ این تازه اولشه
با باز شدن دری که راه پشت بوم بود سریع ماسکشو زد و به سختی بلند شد و قبل از اینکه کسی حتی ببینش فرار کرد!
*************
لیسا به پرونده ی روی میزش نگاه کرد
_ این چیه؟
سوآ:ظاهرا ایشون سازنده ی چیزی هستن که ما دنبالشیم
لیسا یکی از ابروهاشو بالا انداخت و به چهره ی خونی کارینا نگاه کرد
_ میبینم که یه نفر امشب نزدیک بود گیر بیوفته
کارینا سرشو بلند کرد و بهش خیره شد
_ ولی گیر نیوفتادم
_ ولی ممکن بود بیوفتی
با صدای داد لیسا لرزه ای به تنش افتاد و سریع سرشو خم کرد
_ معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه
_ بهتره که نشه
به سوآ نگاه کرد
_ هر چه زودتر این پسره رو برام بیارید و تا وقتی نیوردیدش بر نگردید
(مطب جیسو)
با انگشت اشاره ی دست راستش روی میز ضرب گرفت و دست چپشو ستون سرش کرد. به نظرش این پسر زیادی شبیه برادرش بود. انسان های خاصی که توی کره نمیشه زیادش رو پیدا کرد...
پرونده رو توی کیفش گذاشت و بلند شد. از مطب خارج شد و سوار ماشینش شد
تمام راه از مطب تا خونه رو به بیون بکهیونی فکر میکرد که حتی خودشم نمیدونه یه گی هست و دنبال راهی بود که به بهترین شکل ممکن اینو بهش بگه.
وارد خونه شد و بدون اینکه چیزی بگه کفشاشو پرت کرد کناری و کیفشم وسط راه ول کرد. سرشو روی پای چانیول که روی مبل نشسته بود و فیلم میدید گذاشت و روی مبل دراز کشید. چانیول لبخندی زد و موهاشو نوازش کرد
_ خسته ای؟
_ خیلی زیاد
چانیول بوسه ی ارومی روی پیشونی جیسو گذاشت که باعث شد جیسو لبخند کمرنگی بزنه.
_ چانیول
_ بله
جیسو نشست و جدی بهش خیره شد
_ اگه تو خودت نمیدونستی که گی هستی ترجیح میدادی چجوری بهت اینو بگن؟
_ خب من...
کوسن مبلو بغلم کرد و کمی فکر کرد
_ راستش بنظرم فهمیدن این برای کسی که خارج از اینا زندگی میکنه کمی سخت باشه پس سعی میکردم به جای گفتن بهش نشونش بدم
جیسو خودشو جلو کشید
_ چطوری؟
_ خب مثلا اگه به پسری کنار خودش حس خاصی داشت سعی میکردم بفهمم حسش چیه و بعد متقاعدش میکردم
_ اها
جیسو خواست بلند بشه بره ولی دوباره به سمت چانیول برگشت و درحالی که به تک تک حرکاتش دقت میکرد گفت
_ امروز یه پلیس اومد پیشم که گفت رزی معرفیش کرده احیانا تو میشناسیش؟
_ رزی؟
_ اره
چانیول دوباره به فیلمش نگاه کرد
_ نه چیزی در این مورد به من نگفته
جیسو اهانی گفت و به سمت اتاقش رفت،یه جورایی خیالش راحت شده بود چون هیچ دلش نمیخواست که یه پسر دوباره زندگی برادرشو بهم بریزه
چانیول درحالی که به فیلم خیره شده بود ناگهان یاد بکهیونی افتاد که امروز اصلا سر کار نیومده بود. کاش برمیگشت به زمانی که اصلا این افسر کوچولو رو نشناخته بود. خب عشق در نگاه اول خیلی مسخره به نظر میاد ولی نه برای چانیولی که بعد از یازده سال یهویی تپش قلبشو دوباره احساس کرده!
************
با برخورد اب یخ به کبودیای بدنش سوزش شدیدی رو توی سر تا سر وجودش احساس کرد. اون دختره ی لعنتی خیلی دست قوی داشت.
سوآ تقه ای به در حموم زد
_ من دارم میرم بیرون طرفای ظهر برمیگردم،دیشب کبودیاتو دیدم چندتا پماد برات گذاشتم رو تخت استفادشون کن
صدای بسته شدن در خبر از رفتنش میداد. سوآ هرچقدرم که سعی میکرد بد باشه ولی قطعا نمیتونست.
بعد از حمومی که به سختی گذشت حولشو دورش کرد و روی تخت نشست. به پمادا نگاه کرد و یکیشو برداشت. با یاداوری نینگ نینگ لبخنید روی لباش نشست. هربار بعد از هر ماموریت نینگ نینگ حسابی ازش مراقبت میکرد و زخماشو براش میبست.
سرشو تکون داد تا کمی از تفکراتش خلاصی پیدا کنه.
...................
_ چه اتفاقی برای دستت افتاده؟
بکهیون دست باند پیچی شدشو پشتش قایم کرد
_ هیچی نشده
افسر جوان بازم خواست چیزی بگه که با صدای سوهو سریع از بکهیون فاصله گرفت.
_ بکهیون بیا باید بریم....
نگاهش به دستش افتاد
_ دستت چیشده؟
بکهیون لبخندی زد
_ هیچی یکم ضرب دیده
چانیول وارد سالن شد و ناخوداگاه اولین کاری که کرد دور دادن چشماش اطراف سالن بود تا افسر کوچولو رو پیدا کنه و موفقم شد
بدون اینکه هیچ حسی توی صورتش نشون بده به دست باند پیچی شدش خیره شد.
بکهیون با دیدن نگاه خیره و ترسناک چانیول اب دهنشو قورت داد و سریع رفت کنار مومو توی نقطه ی کور دید چانیول نشست

 

لایک و کامنت پلیز💜