جین چشماشو بست. جیسو به سرفه افتاد و میون سرفه هاش گفت
_ مگه مریضی اینجوری عین جن یهو ظاهر میشی؟
جین لبخندی از سر حرص زد و اروم چشماشو باز کرد. درحالی که با حرص به جیسو خیره شده بود دستی به صورت خیس ابش کشید و گفت
_ این الان جای معذرت خواهیته؟
جیسو بادی به غپ غپش انداخت و با پرویی تمام گفت
_ حقت بود میخواستی نترسونیم
جین سینه ستبر کرد
_ هی تو به بزرگترت احترام بزارا
جیسو خودشو جلوتر کشید و با شجاعت به چشمای جین زل زد
_ اوه ببخشید حواسم نبود سن بابابزرگمو داری
جین چشماش از شدت تعجب گشاد شدن. در نظرش این دختر واقعا پرو بود
_ من سن بابابزرگتو دارم؟(پوزخندی زد)لازمه یادت بندازم که من پسر جوون و خوشگل و ورلد واید هندسامم؟
جیسو خنده ی تحقیر امیزی سر داد
_ هه هه یکی تو ورلد واید هندسامی یکی سگای سر کوچمون
_ اون بدبختارو چیکار داری؟
_ کدوم بدبختا؟
_ سگا
_ کارشون دارم تو وکیل مدافع شی؟
_ نخیر من ورلد واید هندسامم
_ بنظرم تو بیشتر ورلد واید آگلی هستی(آگلی یعنی زشت)
جین که دیگه طاقتش طاق شده بود بلند داد زد
_ تویه نیم وجبی چطور جرعت میکنی؟
با صدای داد جین همه از خواب پریدن و سریع و با سرعت میگ میگ به سمت اشپزخونه دویدن تا جلوی جنگ جهانی سوم رو بگیرن و در این راه جیهوپ و کوکی پاشون به هم گیر کرد و زمین خوردن و مصدوم شدن.
تهیونگ و جنی با دیدن حالت تهاجمی جین و جیسو سریع جلو رفتن و اونی و هیونگشونو گرفتن.
جنی:اونی چیشده؟
جیسو با نگاه بُرنده ش به جین زل زده بود و هرلحظه اماده ی کتک کاری بود
_ از این قورباغه ی زشت بپرس
جین خواست جلو بیاد که تهیونگ گرفتش
_ به کی میگی قورباغه ی زشت؟
تهیونگ که مثلا میخواست اوصاع رو اروم کنه با خنده گفت
_ اصلا نمیتونید به هم بگید زشت چون جفتتون شبیه همین
جین و جیسو همزمان باهم و درحالی که برای جر دادن تهیونگ اماده بودن به سمتش برگشت و باهم فریاد زدن
_ من اصلانم شبیه این عنتر نیستم
بقیه ی اغصا نمیتونستن جلوی خنده ی خودشونو بگیرن چون واقعا اینکه جین و جیسو به هم بگن زشت معنیش این میشد که خودشونم زشتن.
تهیونگ درحالی که از دادشون ترسیده بود کمی عقب رفت
_ خیلی خب بابا اروم باشید مزاح فرمودم
جنی استین تهیونگ و گرفت و عقب کشیدش. اروم تو گوشش گفت
_ تو بشین سر جات نمیخواد اینارو اروم کنی.(نگاهی به سر تا پاش انداخت) و دکمه هاتم ببند
تهیونگ که تازه متوجه ی دکمه های باز لباسش شده بود با خجالت رفت کنار کوکی ایستاد و در مقابل چشم غره های کوکی دکمه هاشو بست.
جنی دست جیسو رو گرفت و به طرف خودش کشیدش
_ خیلی خب اونی دیگه بسه بیا بریم بخوابیم
تا اخرین لحظه ای که جنی جیسو رو دنبال خودش میکشید جین و جیسو با چشماشون برای هم خط و نشون میکشیدن. بعد از خروج اون دوتا از اشپزخونه همگی نفس راحتی کشیدن.
جین نگاه بدی به بقیه انداخت و از اشپزخونه خارج شد. لیسا درحالی که چشماشو به زور باز نگه داشته بود گفت
_ ای بابا نذاشتن بخوابیم
رزی دست لیسا رو گرفت و درحالی که زیر لب غرغر میکرد دنبال خودش کشیدش و دوتایی برگشتن به اتاقشون.
کوکی گوش تهیونگو گرفت و پیج داد
تهیونگ:آی آی دردم گرفت
کوکی درحالی که دنبال خودش میکشیدش گفت
_ بیا بریم ببینم. که جلو دخترا دکمه برا من باز میزاری اره؟
تهیونگ:کوکی لخت منو همه رو استیج دیدن لنتی
_ هیش!این فرق داره
بعد از رفتنشون جیهوپ پوفی کرد
_ بیاید بریم بخوابیم،خدا فردا رو به خیر کنه
(فردا)
و بازهم جیغی که باعث شد همه از خواب بپرن ولی اینبار کسی که جیغ میزد رزی بود. دخترا با شنیدن صدای جیغ بیدار شدن. لیسا با حالت گریون گفت
_ خدایا دوباره نهههه
و سرشو گذاشت رو بالشت و دوباره خوابید
جنی و جیسو دویدن پایین....و با رزی مواجه شدن که برای دیدن یه سگ از ذوق جیغ کشیده بود. جنی و جیسو پوکر فیس به رزی که فارغ از عالم و دخترا و پسرا که از ترس اومده بودن طبقه ی پایین داشت سگی رو ناز میکرد نگاه کردن.
جیسو درحالی که همچنان به رزی زل زده بود گفت
_ به نظرت چجوری بکشمش که خودکشی به نظر برسه
جنی:صدتا قرص اسهال میچپوندم تو حلقش تا تو دستشویی از شدت اسهال جون بده
جیمین برای درست کردن جو عصبی و خواب الود و پوکر فیس پرید جلو و درحالی که سعی میکرد بخنده گفت
_ اخی بچه فقط ذوق کرده بود
کوکی: حیف که دختره وگرنه میدونستم چیکارش کنم
اینو گفت و برگشت توی اتاقش پیش تهیونگی که از درد پشت نمیتونست از جاش بلند شه.
نامجون روی زمین مشست و با حالت زاری رو به اسمون کرد
_ خدایا چه گناهی به درگاهت کرده بودم که این بلا رو سرم در اوردی؟
و از سوی جیسو وحی امد:این بلایی بود که تو سر ما دراوردی
نامجون توی همون حالت به جیسو نگاه کرد
_ گوه خوردم
همه حتی رزی با این حرف نامجون با چشمای گرد شده به نامجون زل زدن. نامجون بلند با حالت زاری داد زد
_ من گوه خوردم کیم جیسو
نگاه تیزی به جیمین انداخت
_ همش تقصیر توعه عنتر بود گولم زدی
جیمین لبخند لوسی زد
_ هیوووو...
_ درد،مرض،یه بار دیگه با اون لحن باهام صحبت کن تا اون لباتو بدوزم
نامجون عصبی بلند شد و به سمت اتاقش رفت. ناگهان جنی بلند زد زیر خنده که باعث شد جیسو چشم غره ی توپی بهش بره،جنی بی توجه به جیسو درحالی که از پله ها بالا میرفت گفت
_ احساس میکنم قراره خیلی خوش بگذره
لیسا دست و صورتشو شست و شورتک لی همراه با یه تیشرت سفید استین کوتاه پوشید و بعد از مرتب کردن چتری هاش از اتاق بیرون رفت. از اینکه بالاخره قراره بره لب ساحل حسابی خوشحال بود و حالت لی لی راه میرفت که با شنیدن صدایی جلوی یکی از اتاقا ایستاد
تهیونگ:اهههه کوکی غلط کردم نزن
لب پایینشو به دندون گرفت و با خودش فکر کرد "یعنی جونگکوک داره تهیونگو کتک میزنه؟" با صدای داد تهیونگ از جا پرید بدون هیچ فکر سریع درو باز کرد و خودشو تو اتاق پرتاب کرد و داد زد
_ جئون.... (با دیدن صحنه ی رو به روش ادامه حرفش خیلی اروم از دهنش خارج شد)...جونگکوک
تهیونگ روی صندلی نشسته بود و جونگکوک داشت براش با قلمو کوچیکی رژلب میزد. هردو متعجب و سوالی به لیسا که وسط اتاقشو ایستاده بود نگاه کردن.
لیسا که بدجور ضایع شده بود لباشو برد تو دهنشو چشماشو محکم روی هم فشار داد و توی ذهنش خودشو سرزنش کرد"اخه عنتر برقی بر فرض که بخواد کتکشم بزنه اخه به تو چه که عین نخود اش خودتو قاطی میکنی که تهش اینجوری ضایع بشی"
نامجون:چیزی شده؟